به نام تو

انک لا اله الا انت

به نام تو

انک لا اله الا انت

ربِّ صلّی علی مُحسن فی العالمین

آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۱۸:۴۳ - سید محمد موسوی
    عجب...

۴۰ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
آذر

همیشه فکر می کردم اذان از کجا اومده قرآن نیست گفته پیامبر هم نیست روایت های تاریخی که صدر اسلام را با حساسیت خاصی به ثبت رسانده اند چیز زیادی در مورد اولین اذان نگفته اند اما نام اولین موذن به خوبی در تاریخ می درخشد درخششی به سیاهی شب بر فراز خانه کعبه همان که همه در فیلم محمد رسول الله دیده ایم برده سیاهی که رد شلاق ستمگران بر پوستش مانده است نامش بلال است  شاید به معنای زغال سوخته از اولین کسانی است که آیه های قرآن را شنید و باورکرد در همان آغاز اسلام که پیامبر تنها بود و اسلام غریب و بتسازان و بت فروشان مکه بسیار بلال این کلمات را شنید کلماتی را که اربابانش آن را هزیانهای یک شاعر جن زده می خواندند و یک مرد آزاد هم  جرأت نداشت بایستد و به محمد امین که در کنار کعبه  نماز می خواند گوش بدهد و کلمات خدا را باور کند  و با صدای بلند بگوید من گواهی می دهم این مرد راست می گوید او پیام آور خداست من برده سیاهی هستم و شما مرا به زر خریده اید و مجبورم کرده اید شما را اطاعت کنم میدانم رای یک برده سیاه برای شما ارزشی ندارد اما من نمی توانم راستش را نگویم من گواهی می دهم که خدا یکی است و هیچ کس دیگری جز او خدا نیست گواهی می دهم  که این محمد فرستاده خداست بلال سوخته سیاه این را وقتی گفت که  با تازیانه و شمشیر دور تا دور ش ایستاده بودند و محمد بجز دعا سلاحی نداشت تا از او دفاع کند 

بلال اشهدش را گفت و همانجا کنار پیامبر ایستاد تا روز ی که بتها شکستند و خانه خدا آزاد شد  و پیامبر به بلال رو کرد و گفت موذن اذان بگو و در فیلم می بینیم که برده سیاه پیراهن سیاه کعبه را می گیرد و از آن بالا میرود و بر بام خانه  بانگ بر می دارد که  اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله

  • فرشته حالی
۲۰
آذر

تصویر خیالی خدیجه از یک اثر چاپی مربوط به قرن شانزدهم میلادی در اروپا
یا حضرت  خدیجه  من خیلی  تو رو دوست دارم از ته قلبم دوست دارم و همیشه ازت ممنونم که از حضرت محمد حمایت کردی و فکر می کنم خدا تو رو فرستاد ک حضرت محمد دیگه یتیم نباشه  فکر می کنم اون آیه قرآن که به پیامبر میگه " آیا تو را یتیم نیافت پس در پناه گرفت" 
فکر می کنم خدا تو رو فرستاد برای حضرت محمد تا در آغوش تو آرام بگیره 
از تو ممنونم که حضرت فاطمه رو به دنیا آوردی و من مطمئنم که بجز حضرت فاطمه دختر دیگه ای نداشتی و کوثر از بطن تو جوشید و جاری شد همیشه به این فکر می کنم که خیلی باحاله که تو از حضرت محمد خاستگاری کردی و فکر می کنم این یه سنت خیلی خوبه که مسلمانها هیچ توجهی بهش نکردند تو قابل اعتماد آرام مدیر و مهربان بودی نمی دونم اون تصویر بالا رو کی کشیده اما احساس می کنم به یه جورایی به تو نزدیکه بخاطر چشمهاش که غمگین و متفکر و دلسوزه 
یا حضرت خدیجه من هروقت روز وفات تومیشه خیلی گریه می کنم چون خیلی دلم برای حضرت محمد می سوزه خیلی درد بزرگی بود رحلت تو و همیشه فکر می کنم روزی که پیامبر هم له یوی خدا آمد  تو به استقبالش اومدی و چه پهدهشی می تونست برای نضرت محمد بزرگتر از  دوباره دیدن تو باشه
امروز سالگرد ازدواج تو و حضرت محمد (ص) هست خیلی مبارکه انقدر مبارک بود که تا قیامت و تا ابد برکتش داره به همه ما می رسه سالگرد ازدواجتون مبارک خدایا شکرت 

  • فرشته حالی
۱۹
آذر
بیا که رایت منصور پادشاه رسید 
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید 

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رقم برادران غیور 
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه  رسید





  • فرشته حالی
۱۹
آذر
جمعه روزی است که تو می آیی 
جمعه عید جمعه موعود
جمع ما با تو جمع خواهد شد 
آنچه بی تو گذشت جمعه نبود...



  • فرشته حالی
۱۹
آذر

  • فرشته حالی
۱۶
آذر

فاطمه وارد مسجد النبی شد و  چند زن هاشمی با او وارد شدند 

فاطمه گریست و همه با دیدنش به گریه افتادن! 


چرا؟ چرا گریه کردن؟  مگه اونها واقعا پیامبر رو دوست داشتن؟!


آره با تمام بی معرفتی شون پیامبر رو دوست داشتن! آخه مگه میشد دلشون برای پیامبر تنگ نشه ؟! مگه می شد فراموش کرد وقتی ۱۱ سال پیش به مدینه اومد با خودش صفا آورد,  پایان اونهمه جنگ اوث وخزرج که  از ترس همدیگه شبها با لباس جنگ می خوابیدن !  محمد دستهاشون رو به هم داد و پیمان برادری خوند و اینطوری یثرب به المدینه بدل شد . مدنیت پیدا کرد...شهر شد شهر پیامبر ...

 

چقدر مهربون بود ... و صبور ...و بزرگ...و زیبا ...به قول خودش چهره اش نمکی داشت که چهره یوسف نداشت...چقدر ما نمک نشناسیم...

اینها رو تو دلشون گفتن وقتی تنها  فرزند پیامبر وارد مسجد شد مسجدی که محمد(ص) با دستهای خودش بنا کرده بود  حالا داشت  به نشیمنگاه خلفا بدل میشد



 ...و اونهایی که دویده بودند تا پیش از دیگران خودشان را به خلافت برسانند وقتی فاطمه رو دیدند شاید دلشون هوای  پیامبر رو کرد حتی اون پیر مردی که مقام خلافت را به گردنش انداخته بودن  که اگر غصب آن از علی  آفتی یا ننگی در پی دارد به او بخورد  و خود پس از  فرو نشستن ماجرا سوار منبر پیامبر شوند و بتازند 


شاید اونها هم  از خودشون خجالت کشیدن ولی  از  پیش نماز تا ته مسجد یکی غیرت نداشت برخیزد و بگوید 


راست میگی فاطمه فرزندپیامبر  

تو راست میگی

ما بی وفایی کردیم



 






  • فرشته حالی