برگشتاورد

بازمی گردیم یک یک روزهای هفته را 

جمعه تا جمعه تمام عمر بی تو رفته را......

روی تو ماه چهارده معصوم

یوسف قصه باید بیاید

پرده افتاده و صحنه چیده 

گوشها تیز و دم ها بریده  

ِ

روی صحنه همه بی قرارند

دشمن و دوست در انتظارند

صحنه در چیدمان نهایی

منتظر مانده تا تو بیایی

آخر این نامه شاه اش تو هستی 

این شب تیره ماهش تو هستی

بی تو این قصه پایان ندارد 

یوسف قصه باید بیاید

یوسف قصه باید بیاید 

یوسف قصه باید بیاید ...

«ای یار ای یگانه ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود...»

این شراب طهورا ست

هزار و صد و هفتاد و هفت ساله است

مرد افکن نیست که تلخ باشد 

نامرد افکن است و شیرین

ومرده را زنده می کند

همانکه حافظ را زنده می کند

امیرکبیر را زنده می کند

ژاندارک را زنده می کند

وهمه شهیدان تاریخ 

همه آنها که رفتند آب بیاورند

و دیگر برنگشتند

وآنها که سر بریده شدند 

چون از آتش گذشتند

فرصتها را بر میگرداند

و حق را به حقدار

و لیلی را به مجنون می رساند

و فروغ را زنده میکند 

تا تعبیر خوابش را ببیند

که بیداری است

اولین جمعه با تو می آید

جمعه روزی است که تو می آیی 

جمعه عید جمعه موعود

جمع ما با تو جمع خواهد شد 

آنچه بی تو گذشت جمعه نبود...

پیش از ظهور

پیش از آغاز سخن

مکثی کرد

طولانی 

و در سکوت

 یکایک ما را  که منتظر بودیم

از نظر گذرانید

پیش ازآغاز سخن

پیش از گفتن اولین کلمه