کو پلاس کو
الان داشتم ویدئو هایی که درباره پلاسکو دانلود کردم می دیدم الان دو روز هست می خواهم یه مستند ازش بسازم یه توالی بین اخبار و ویدئو های ضبط شده که حقیقت رو روشن کنه انشالله
اون صحنه ای که یه زن و مرد گرفتن از بالای پشت بوم وقتی میریزه دختره میگه: یا علی یا علی ریخت همه اش ریخت وای ساختمانهای بغل وای مردم تموم شد دیگه پلاسکو نیست...
من یهو گریه ام گرفت می دونستم چرا از این جمله "تموم شد دیگه پلاسکو نیست" گریه ام گرفت بعد یهو یاد یه چیزی افتادم یه خاطره خیلی شخصی که همیشه فکر می کردم هرکی بشونه خنده اش می گیره و درک نمیکنه و برمی گرده به وقتی که پنج ساله بودم یه پل جلوی در خونمون بود تو شمال یه پل سیمانی خیلی معمولی روی جوی آب کوچه
شهرداری اومد برا بهداشت جوب رو آورد بالا و پل خونه ما رو خراب کرد و سیمان ریخت یه پل دیگه ساخت من اون شب برق رفته بود نشستم تو کوچه بابام شاعر بود گفت دیگه نیست اون پل دیگه نیست فردا جاش یه پل می سازند اما اون نیست
من گریه کردم این اولین درک من از مرگ بود غم ناپدید شدن یه کسی که تا حالا بود و قرار بود باشه و یهو دیگه نیست در حالیکه تو هستی و همه چیز هست حتی وسایلش و کفشهای که تازه خریده !
خوب یادمه چه احساسی کردم و درکم از این حقیقت خیلی کامل بود ...این اولین بار بود که من غمگین شدم
یه پل
خدا با یه پل اندوه آدمیت رو در من آغاز کرد
و الان یاد اون پل افتادم همیشه که به مرگ کسب برخوردم یا به خاطره پیوستن یک وجود, تو دلم یاد اون پل می افتادم و فکر می کردم برا دیگران خنده داره اگر بگم از خراب شدن یه پل
و الان یهو دلم ریخت از خراب شدن پلاسکو
وای یادم اومد یه چیز دیگه که نمی تونم بگم وای اینو که یادم اومد دیوانه شدم وای اون مامورهای شهرداری دو طرف جوب رو بستن و یه توله سگ کوچولو اون تو جا موند خدا شاهدی تو همین الان یادم انداختی دارم می میرم.... توله سگ جا موند اون وسط روش رو سیمان کردن بابام بهشون گفت گناه داره گفتن دیگه سیمان کردیم نمی تونیم دوباره خراب کنیم گفتن اون زیر هوا نیست الان مرده حتما
الان حالم بد شده داره یادم میاد خدایا دقیقا زیر پنجره مون بود تا هفت شب این سگ زوزه کشید فقط شبها زوزه می کشید صدا می کرد هفت شب طول کشید تا مرد
خدا اینها چیه الان یادم آوردی چیکار کنم حالا خدا