نمی دونم اسم نداره
عایشه با فاطمه (س) هم سال بود و دوستش نداشت
فاطمه شب عروسی گریه می کرد با وجود اینکه به خانه آشنا می رفت
برای پیامبر می گریست
اصل درگیری عایشه با فاطمه بود
با علی هم بخاطر فاطمه دشمن بود
با خدا هم بخاطر فاطمه جنگید
خدیجه را در نزد پیامبر تحقیر می کرد
"پیرزن بی دندان قریشی " می خواندش
نه از آن رو که پیامبر را دوست داشت
از آن رو که فاطمه را دشمن داشت
عایشه اصلا به این مأموریت به خانه پیامبر فرستاده شد که از او بزاید
و این تازه اول هجرت بود و تشکیل مدینه النبی(ص)
اولین مدنیت حجاز
قبلش حکومتی وجود نداشت که کسی به آن طمع کند
10 سال آخر عمر پیامبر بود که همه اتفاقها افتاد
دلم می خواهد حرف بزنم و اینها رو بگم
احساس می کنم همه مسأله ما همون جاست توی اون دوتا پنج سال
مدینه
نفاقی شکل گرفت که مثل هسته مرکزی در حال چرخش رشد کرد و عفونت روحی بزرگی شد که پنجاه سال بعد در کربلا ترکید و کارنامه بشر را به رجسی آلوده کرد که تا پاک نشود زمان یک قدم هم جلو نخواهد رفت
عصر غیبت از غروب عاشورا آغاز شد از آن لحظه ای که امام (ع) از میانشان رفت تا بحال عصر غیبت است
می گن باز زد به صحرای کربلا
من واقعا از هر جا شروع کنم یهو سر از صحرای کربلا در میارم
نم دونم چرا اینجوریه