به نام تو

انک لا اله الا انت

به نام تو

انک لا اله الا انت

ربِّ صلّی علی مُحسن فی العالمین

آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۱۸:۴۳ - سید محمد موسوی
    عجب...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فدک» ثبت شده است

۰۲
مرداد
معصومه جان ! معصومه آل محمد!
یا فاطمه! قم در مقام تو "فدک" شد 
بر روی دامانت غریبان گریه کردند
از اشک  زوّار تو این دریا  نمک  شد 


نمیتونم بگم چقدر خوبی امام دلم می خواهد بگم  برای همه 
معصومه جان 

  • فرشته حالی
۰۸
اسفند

تازه فهمیدم که  بعد از شهادت تو حضرت علی (ع) و بچه های خردسال ات تا چند روز شهادت ات رو  توی دلشون گریه کردن تا مردم نمک نشناس مدینه با خبر نشن که تو از میونشون رفتی تا خاک مزار تو خشک بشه و از نظرها پنهان بمونه

خیلی غم انگیز بود فهمیدن این مطلب ...چون قطعا تمام حواس ها جمع خونه تو بود و دختر خلیفه تازه بر منبر نشسته هم چهارچشمی خونه رومی پایید اگر دود آهی از اون خونه بلند میشد می فهمیدن که موفق شدن مهمترین مانع رو از سر راه خلافتشون بردارند مهمترین مانع برای اینکه خودشون رو نزدیک ترین مردم به پیامبر جا بزنن تو بودی آخه وسه عرب جاهل تازه مسلمان شده هبچی جای ارتباط خونی رو نمی گرفت و همه می دونستند که " مامحمد ابا احد من رجالکم" و تو هم  خوب در ماجرای فدک دست گذاشته بودی روی این موضوع که أنا فاطمه و ابی محمد

اصلا قضیه فدک وسه تو همین اهمیت رو داشت که سند  هم خونی تو و فرزندانت با آخرین پیامبر خدا بود 

یه موسیقی کلاسیک هست که باخ نوشته که از مؤمنین پیرو عیسی(ع) بود اسم این قطعه موسیقی هست 

stubot   mother مادرِ ایستاده

 که برای حضرت مریم (س) نوشته 

اما من رو به یاد تو می اندازه بخاطر اینکه حامل محسن بودی وقتی  ایستاده بودی پشت در...مثل کوه روبروی دشمن ایستاده بودی و فکرش رو که می کنم می بینم شوخی نیست که مردی مثل علی(ع)در پناه توقرار گرفت و تو که مادر بودن ات  در ظاهرت آشکار بود ایستاده بودی پشت در تا دست کسی به دست علی (ع) نرسه.....فقط می تونم بگم خیلی مادری خیلی...

گفتن علی رو به ما بده  گفتی مگه از روی جنازه من رد بشین  که دستتون به دست علی برسه ...از روی جنازه تو که گذشتند.... 


  • فرشته حالی
۱۶
آذر

فاطمه وارد مسجد النبی شد و  چند زن هاشمی با او وارد شدند 

فاطمه گریست و همه با دیدنش به گریه افتادن! 


چرا؟ چرا گریه کردن؟  مگه اونها واقعا پیامبر رو دوست داشتن؟!


آره با تمام بی معرفتی شون پیامبر رو دوست داشتن! آخه مگه میشد دلشون برای پیامبر تنگ نشه ؟! مگه می شد فراموش کرد وقتی ۱۱ سال پیش به مدینه اومد با خودش صفا آورد,  پایان اونهمه جنگ اوث وخزرج که  از ترس همدیگه شبها با لباس جنگ می خوابیدن !  محمد دستهاشون رو به هم داد و پیمان برادری خوند و اینطوری یثرب به المدینه بدل شد . مدنیت پیدا کرد...شهر شد شهر پیامبر ...

 

چقدر مهربون بود ... و صبور ...و بزرگ...و زیبا ...به قول خودش چهره اش نمکی داشت که چهره یوسف نداشت...چقدر ما نمک نشناسیم...

اینها رو تو دلشون گفتن وقتی تنها  فرزند پیامبر وارد مسجد شد مسجدی که محمد(ص) با دستهای خودش بنا کرده بود  حالا داشت  به نشیمنگاه خلفا بدل میشد



 ...و اونهایی که دویده بودند تا پیش از دیگران خودشان را به خلافت برسانند وقتی فاطمه رو دیدند شاید دلشون هوای  پیامبر رو کرد حتی اون پیر مردی که مقام خلافت را به گردنش انداخته بودن  که اگر غصب آن از علی  آفتی یا ننگی در پی دارد به او بخورد  و خود پس از  فرو نشستن ماجرا سوار منبر پیامبر شوند و بتازند 


شاید اونها هم  از خودشون خجالت کشیدن ولی  از  پیش نماز تا ته مسجد یکی غیرت نداشت برخیزد و بگوید 


راست میگی فاطمه فرزندپیامبر  

تو راست میگی

ما بی وفایی کردیم



 






  • فرشته حالی