به نام تو

انک لا اله الا انت

به نام تو

انک لا اله الا انت

ربِّ صلّی علی مُحسن فی العالمین

آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۱۸:۴۳ - سید محمد موسوی
    عجب...
برگرفته از مجله فرهنگ کوثر 1378 شماره 27 
12

آنچه در این گفتار و در شماره دیگر این ماهنامه مورد بررسی ونقد قرار می گیرد بخشهایی از کتابهای تعلیمات دینی دوره دبستان است که پیرامون چهارده معصوم (علیهم السلام) نگاشته شده است. دشواری تدوین کتاب درسی در هر زمینه که باشد بر هیچ کس پوشیده نیست و آنچه ما از نواقص آنها برمی شماریم نه بدان علت است که به سختی کار ناآشناییم، بلکه چون معتقدیم ارائه اثری ماندگار بدون تحمل انتقادهای سازنده، ناممکن است. بدین مهم پرداختیم. ما خود را کوچکترین همکار مولفان و برنامه ریزان کتب درسی دانسته ایم که از دور به ناتوانی خویش اعتراف کرده وبا ابلاغ سلام و هدیه صفحاتی چند، در پیشگاهشان عرض اخلاص وارادت می نماییم. پیش از بیان ملاحظات سزاست که به پاره ای از ویژگیهای این کتابها اشاره کرد. نخست اینکه در کتابهای تعلیمات دینی دوره دبستان در هر سال، اصول دین (توحید، معاد، نبوت، امامت)، آداب و اخلاق و احکام مورد بیان قرار گرفته است و تنها به یک موضوع بسنده نشده و در هر بخش نیز سعی شده است مسایل از جوانب مختلف مورد توجه قرار گیرد. دیگر آنکه در معرفی پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) تاحد امکان سعی شده است موضوعات طرح شده با مسایل عاطفی و اخلاقی در هم آمیزد و همین امر درس را شیرین تر و شخصیت مورد نظر رادوست داشتنی تر ترسیم می کند. مانند بیان مهربانی پیامبر یا امامان (علیهم السلام) باکودکان، مهمانی امام مجتبی(ع) و مستمندان، ترحم بر حیوانات. موضوع سوم اینکه: زبان فهم کودک از یاد برده نشده است ومفاهیم بلند به شیوه ای در خور فهم آنان بیان شده است. در این مجموعه نخست برخی ملاحظات کتابها و آنگاه پیشنهادهایمان را تقدیم می داریم.

گوشه هایی از ملاحظات در تعلیمات دینی سال دوم

(درس 26) سخن از مهربانی امام حسن(ع)به یک سگ است. می نویسد: حضرت چنانکه خود یک لقمه می خورد به سگ هم لقمه ای می داد و می فرمود: خدا این حیوان را دوست دارد، من چگونه چیزی بخورم و به او ندهم؟! هدف درس بیان موضوع مهربانی با حیوانات است ولی به نوعی ناپسندی مساله نگهداری سگ و گربه را که امروزه در غرب در حد نگاهداری فرزند و بلکه بیشتر از آن مورد توجه است، کاهش می دهد و آن را توجیه می کند. کودک می بینددر کشور خود او هر چند به ناروا چون سگ ولگردی در کوچه ای مشاهده می شود از سوی کودک سنگباران می گردد ولی در غرب درخانه ها به بهترین صورت رسیدگی می شود در آن صورت اگر منظورصحیح این درس را نفهمد می پندارد که شیوه غربیان صحیح تر از خودماست. حال آنکه در غرب نگهداری سگ و گربه و توجه به حیوانات،هر چند نمود «مهربانی » دارد، ریشه آن، بحران اخلاقی است. درغرب پدیده پرورش حیوان در خانه پس از زمانی رخ داد که نظام خانواده با آزادیهای جنسی متلاشی شد و فرزندآوری و محبت به اوو حفظ کانون خانواده، به طور کلی فراموش و بلکه پوچ پنداشته شد. آنان چون خود را با تلاشی خانواده، تنها دیدند و وفا و مهرفامیلی و خانوادگی در میانشان رخت بر بست ترجیح دادند به جای همسر و فرزند، حیواناتی را که به باوفایی معروف است همدم خودسازند و آن جز سگ نبود. افزون بر این، نگهداری حیوان در محیط خانه، با اصول بهداشتی سازگار نیست و چه بیماری ها که از همین راه به انسان سرایت می کند. از این رو سزاست که در پایان درس بدین موضوع اشاره کرد که مهربانی با حیوانات به معنی پرورش آنان در خانه نیست. به علاوه در زندگی معصومان (علیهم السلام) موارد متعدد دیگری وجود داردکه به حیوانات مهربانی شده و بلکه حقوق آنان ذکر گردیده، اماحیوان مورد نظر سگ نبوده است. از این رو مناسب تر آن بود که ازآن ماجراها نقل می شد.

]کتاب تعلیمات دینی، سوم دبستان

صفحه 18، درس هفتم (حضرت محمد، آخرین پیغمبر خدا) می نویسد: عبد المطلب از آینده محمد خبر داشت و از دانشمندان یهودی ومسیحی شنیده بود که پیغمبر بزرگی از مکه ظهور خواهد کرد. این متن از دو نظر دارای اشکال است:1- در اینجا و در جاهای دیگر از کتابهای درسی، رهبانان واحبار مسیحی و یهودی را «دانشمند» یاد می کند، حال آنکه این تعبیر در اغلب موارد نابجاست. آنها را باید آشنایان به تورات و انجیل نام برد که نسبت به مردمان معاصر خود به احکام وتاریخ و مسایل موجود در کتاب آسمانی اطلاعات بیشتری داشتند. به علاوه نه تنها آنها بلکه بسیاری از مسیحیان و یهودیان ازبشارتهای کتاب آسمانی خود به ظهور پیامبر اسلام آگاهی داشتند. هرگاه این قبیل افراد را دانشمند بنامیم و آنگاه بگوییم که درمکه یا جزیره العرب مردم جز اندکی، همه بی سواد بودند چنین تصور می شود که پیوسته در حالی که جهانیان در بی خبری و جهالت به سر می بردند پیروان انجیل و تورات اهل دانش و تمدن و اندیشه بوده اند تا آنجا که از رویدادهای آینده هم اطلاعاتی داشته اند.حال آنکه در همان عصر گروهی که حنفا گفته می شدند در انتظارظهور پیامبر اسلام بودند و مسیحی و یهودی هم نبودند. 2- در این درس به جای آنکه بیشتر از وجود ارجمند ابو طالب سخن گفته شود از عبد المطلب می گوید: فقط در باره ایشان می نویسد:«ابو طالب می گوید: محمد هنگام غذا خوردن بسم الله می گفت و...» بسیار سزاوار و بلکه ضروری بود که نسبت ابو طالب باامیر مومنان(ع) ذکر شود و دست کم دو سطر از خدمتهای وی به اسلام و پیامبر(ص) بیان شود. چه آنکه عبد المطلب، پیامبر را فقط ازشش سالگی تا هشت سالگی تحت سرپرستی گرفت و ابو طالب از هشت سالگی تا پنجاه سالگی (حدود 42 سال) از او حمایت کرد و بهترین فرزندش علی(ع) را سالها در خدمت او قرار داد. در حقیقت ابو طالب از دو نظر بر اسلام حق دارد: یکی با خدمتهای خود و دوم با فرزندش علی(ع) گذشته از پدر ومادر که زندگی انسان از آنهاست، هیچ کس به اندازه ابو طالب وعلی(ع) و آنگاه خدیجه، بر پیامبر(ص) حق نداشته است.(1)

کتاب تعلیمات اجتماعی سال پنجم

(بخش دوم: تاریخ) نیز چون از دوره سرپرستی ابو طالب سخن می گویدفقط می نویسد: «ابو طالب از بازرگانان قریش بود و در بعضی ازسفرها برادرزاده اش را با خود می برد.» اهمیت این موضوع درعصر ما بدین سبب است که از دیرباز از سوی غیر شیعیان و دردوره معاصر حتی برخی افراد شیعه در باره ایمان وجود مقدس حضرت ابو طالب اظهار نظرهای بی پایه ای کرده اند که جا دارد به مقابله با آنها پرداخت. چنانکه بعضی از اندیشمندان دلسوز در باره آن وجود ارجمند به تالیف کتاب مبادرت ورزیده اند.(2)

]تعلیمات اجتماعی سال پنجم

بخش تاریخ، ص 105 در بیان شیوه عثمان و علت مخالفت مردم با اومی نویسد: عثمان خویشاوندان خود را در کارها دخالت می داد. پرسش این است: مگر دخالت دادن خویشاوندان لایق و پرهیزگار درتصدی مناصب اجتماعی چه اشکالی دارد؟! آیا امیر مومنان(ع) چنین نمی کرد؟ واقعیت آن است که عبارت کتاب درسی دارای اشکال است وباید چنین تحلیل کرد: خویشاوندانی که عثمان مناصب اجتماعی رابه ایشان می سپرد به اعتراف شیعه و سنی همه یا اغلب آنها خوش سابقه نبودند، بلکه به دنیادوستی و مال اندوزی و بی تقوایی مشهور بودند. دیگر اینکه بعدها اموال عمومی مردم را جزودارایی شخصی خود ساختند و بیشتر زمینهای زراعی اطراف شهرها راتصاحب کردند و تا توانستند بر قبایل دیگر سخت گرفتند و ستم نمودند. به هر تقدیر عبارت می بایست این گونه می شد: عثمان فقطخویشاوندان ناشایسته خود را در کارها دخالت می داد.

تعلیمات دینی سال دوم

در (درس 24) پیرامون یتیم نوازی امام علی(ع) می خوانیم: «امام چون کودک یتیمی می دید به او می گفت:بیا با هم به منزل برویم. آنگاه او را به منزل می برد و شیرینی یا عسل یا میوه به او می داد.» گذشته از آنکه بردن یتیمان به منزل، عادت همیشه حضرت نبوده است، کودک با مطالعه این قسمت تصور می کند که اگر گاهی در کوچه کسی از روی خیرخواهی خواست وی را به منزل خویش ببرد رفتن به دنبال او بی اشکال است. این درس در ادامه جملاتی ذکر می کند تا دانش آموزان رفتار بهتری با فرزندان شهید داشته باشند. در حالی که چنین شیوه آموزشی درکلاس درس آن هم در حضور فرزندان شهید هیچ مناسب نیست. دراین صورت فرزند شهید از طرفی احساس رنج می کند و از سویی ممکن است پرتوقع و بهانه جو گردد. وظیفه مندی ما در مقابل این کودکان امری مسلم است اما تربیت صحیح آنان نیز که نباید یکایک افراد جامعه به خصوص همسالان کم تجربه خود را بدهکار خویش بپندارند، از اهمیت ویژه برخوردار است. آنچه درس از آن سخن می گوید ترحم و کمک مادی و عاطفی به کودک یتیم است و یکباره موضوع فرزندان شهدا را به میان می کشد.طبیعی است که فرزند شهید در کلاس درس خود را یکی از مصادیق کودکان یتیمی بداند که نیازمند کمک مادی و عاطفی دیگران است.حال آنکه چه بسا وی هیچ نیازمند کمک مالی کسی نیست. در مجموع وجود این درس بدین کیفیت هر چند امام علی(ع) را نزدبچه ها شخصیتی محبوب جلوه می دهد، او را نزد فرزند شهید کسی معرفی می کند که حس ترحم همسالان وی را نسبت به او بیدار ساخته است. امروزه بیشتر کتابهایی که در باره امام حسن(ع) و امام حسین(ع)نوشته می شود با توجه به اوضاع سیاسی هر یک از دو امام، حسن بن علی(ع) را فردی مسالمت جو حسین بن علی(ع) را مبارزی شجاع نام می برند. یکی را چنان آرام و متواضع یاد می کنند که دوست ودشمن به وی ناسزا می گویند و او هیچ پاسخی نمی دهد و دیگری نیرومند و دلیر که کمترین مبارزه طلبی را با شمشیر جواب می دهد. این موضوع به کتب درسی نیز سرایت کرده است.

کتابهای تعلیمات دینی سال سوم

سال سوم (سال 75، درس 17 و 18) چون سخن از امام حسن(ع) به میان می آید می نویسد: «وی فردی عابد بود که به بینوایان کمک می کرد.» و در شرح حال حسین(ع) می نویسد: «او فردی شجاع و نیرومند و مبارز بود.» سزاوار است در این باره به شیوه بهتر قضاوت کرد. حقیقت آن است که تا پیش ازرخداد آتش بس میان امام حسن(ع) و معاویه، مردمان عراق و حجاز،دو فرزند برومند امام علی(ع) را در شجاعت و بردباری در یک منزلت می شناختند و کسی کمترین تردید در مراتب دلیری و رزم آوری حسن بن علی(ع) نداشت و اگر جز این بود پس از شهادت علی(ع)مردم برای جنگ با معاویه با او هم پیمان نمی شدند. به علاوه اغلب رشادتهای وی را در جنگ جمل و صفین دیده بودند و خوب به یاد داشتند که در جنگ جمل تا او به قلب لشکر بصره نتاخت لشکرشکست نخورد.این دو امام والا مقام هر یک حدود ده سال عهده دار منصب امامت بودند. حسن بن علی(ع) این دوره را نخست به جنگ با معاویه پرداخت و پنج ماه درگیر مسایل جنگ بود. سپس که کار به آتش بس کشیده شد تا سال 50 هجری علیه معاویه اقدامی صورت نداد تاآنکه در همین سال به شهادت رسید. چون دوره امامت حسین بن علی(ع) شروع شد به همان مدت صبر برادر (ده سال) وی نیز بامعاویه درگیر نشد و تا سال 60 که معاویه مرد، علیه حکومت اوقیام ننمود. در سال 60 چون یزید حضرت را به بیعت خواند و آن حضرت نپذیرفت ستیزه میان امام و فرزند معاویه شدت گرفت. این دوره کوتاه نیز پنج ماه طول کشید تا آنکه در اوان سال 61 هجری واقعه کربلا رخ داد و حضرت به شهادت رسید.

تعلیمات دینی سال پنجم

در بخش آشنایی با امامان نام ائمه (علیهم السلام) را که در کتاب دینی دوم به ترتیب ذکر شده است، در یک صفحه بار دیگر برمی شمارد. در حالی که علاوه برتکرار، برای دانش آموزان سال پنجم باید نکات برجسته تر یادآوری شود.هر چند ممکن است عده ای از افراد هنوز نتوانند نام مقدس امامان معصوم (علیهم السلام) را به ترتیب برشمارند ولی این بدان معنی نیست که ما کتاب درسی را از آنچه ضروری تر است خالی گذاریم وبه ذکر مساله ای بپردازیم که دانستن آن مربوط به سالهای قبل است; بخصوص که پس از انقلاب شکوهمند اسلامی و به برکت وجود پاک شهیدان، امروزه کودکان خردسال قبل از دبستان هم با نام مقدس امامان (علیهم السلام) آشنایند و بلکه عده زیادی از آنها دههاسوره از قرآن را با ترجمه حفظ هستند.

تعلیمات دینی سال 3/1375، ص 25 درس نهم

(پیامبر مهربان) در این درس می خوانیم: «پیامبر با اینکه همیشه سجده نماز را طول نمی داد یک روز که نوه خردسالش حسن(ع) بر دوش وی رفته بود سجده را طولانی کرد تاوی به اختیار خود پایین آید.» در پایان نتیجه گرفته می شود که پیامبر این کار را برای آن انجام داد که کودکان را دوست داشت. البته چنین است ولی حکمت آن رفتار تنها این نبود. چه در این صورت می بایست هر کودک دیگری هم که بر دوش پیامبر بالا می رفت حضرت برای خاطر او سجده را طولانی می کرد، حال آنکه این امر،قطعی نیست.در حقیقت هدف حضرت بزرگداشت مقام فرزندان زهرا(س) و یادآروی به مردم بود تا پس از رحلت او جایگاه معنوی اهل بیت در میان مردم از یاد نرود. این رفتار حضرت در زمره دیگر احترامهایی است که نسبت به فرزندان علی بن ابی طالب(ع) روا می داشت و در حق دیگری نمی کرد. در چه ماجرایی سراغ داریم که رسول خدا جز برای فرزندان علی(ع) به پیشواز کودکی رفته و در حال سخنرانی عمومی از منبر فرود آمده باشد؟! در حق کدام کودک سه بار فرمود:«خدایا، من او را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار و نیزدوست بدار هر کس که او را دوست دارد!» تنها برای حسن وحسین (علیهم السلام) بود که چنین می کرد.(3) شایان ذکر است که در مسایل تاریخی -به خصوص تاریخ اهل بیت (علیهم السلام)آنگاه که رویدادی نقل شود و حکمت آن با وجود شواهد بسیارذکر نشود و حکمت کلی دیگری مطرح گردد، شاید نوعی تحریف انجام گرفته باشد.

تعلیمات اجتماعی پنجم دبستان

بخش تاریخ، ص 102 در باره فتح ایران می نویسد: «چون خسرو پرویز نامه پیامبر(ص) را پاره کردو به آن حضرت خبر رسید، فرمود: در آینده دسته ای از مسلمانان گنجهای کسری (خسرو پرویز) را فتح خواهند کرد. این گفته پیامبر(ص) به حقیقت پیوست و در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب مسلمانان بر لشکر ساسانی پیروز شدند و دولت ساسانی را برانداختند.»در صفحه 104 پیرامون خلافت عمر می نویسد: «در زمان عمر مسلمانان اسلام را بیش از گذشته در خارج از شبه جزیره عربستان گسترش دادند و سپاه اسلام بسیاری از کشورها ازجمله ایران را از دست پادشاهان ستمگر آزاد کردند.»جای صد اندوه که پس از گذشت قرنها همچنان شاهد این قبیل تحلیل های ناروا هستیم. هرگاه بی دقتی این تعبیرها معلوم شود به مراتب ستمی که قرنها به اهل بیت و به خصوص به علی بن ابی طالب(ع) رواداشته شده است پی می بریم. ملاحظات متن پیشین را یکایک برمی شماریم: 1- از عبارت گذشته چنین برمی آید که هجوم اعراب مسلمان به ایران در حقیقت در طریق تحقق آرزوی پیامبر(ص) و بدون انگیزه بوده است. (بار دیگر متن را ملاحظه فرمایید.) حال آنکه حقیقت جز این است و انگیزه آن فتوحات مسایلی دیگر بوده است که بیان خواهیم کرد. به علاوه چنین وانمود می شود که پیامبر(ص) آرزومی کرد روزی در پرتو لشکرکشی به ایران، مسلمانان بر ایران چیره شوند. در این صورت همه لشکرکشی های خلیفه دوم و رفتاری که اعراب با اسیران ایرانی و سرزمینهای آنان پیش گرفتند توجیه می شود. حال آنکه حقیقت گفتار رسول اکرم(ص) پیش از آنکه جلوه آرزو داشته باشد نمونه ای از پیش بینی (خبر غیبی) بوده است. دراین صورت هرگز اقدام خلیفه دوم و دیگر مسلمانان توجیه نمی شود.گویی پیامبر(ص) می فرماید: «روزی چنین حادثه ای (به انگیزه وروش حق یا باطل) رخ خواهد داد.» راستی آیا اگر رسول خدا تاسال چهارده و پانزده هجری زنده بود برای مسلمان نمودن ایرانیان به لشکرکشی و هجوم رو می کرد؟ در آن صورت لشکرکشی وورود او و برخورد وی با ایرانیان همان گونه بود که بعدهاخلیفه دوم و فرماندهان نظامی او به جای آوردند؟ هرگز! اینکه به هر حال در اثر لشکرکشی مسلمانان به ایران، ایران فتح شد وگنجهای کسری به دست مسلمانان افتاد، موضوعی جدا از درستی یانادرستی این اقدام است. بهترین شاهد نادرستی این اقدام حضورنیافتن امیر المومنین(ع) در آن درگیری هاست. هرگاه آن حضرت کسی را هم بدین جنگها گسیل می داشت بدان منظور بود که از رفتارهای غیر عادلانه و غیر اسلامی جلوگیری کند. 2- در بخش دوم گفتار مورد نقد، ضمن تمجید از آن لشکرکشی هاآن را تلاشی برای نفوذ و گسترش اسلام به خارج شبه جزیره یادمی کند و تاکید می کند که آن کوشش بود که اسلام را فراگیر ساخت.سپس می افزاید: «نتیجه دیگر اقدام آن بود که ایرانیان از ستم پادشاهان ستمگر آزاد شدند!!» برای آنان که به تاریخ ایران دردوره ساسانیان آشنایند جای تردید نیست که موقعیت حکومت ساسانی و وضعیت عمومی مردم ایران در آن زمان به گونه ای بوده است که حتی اگر لشکر مسلمانان بدان کیفیت در آن سالها به سویشان گسیل نمی شدند دیر یا زود خود با اشتیاق اسلام را می پذیرفتند و درفروپاشی نظام ستم پیشه ساسانی می کوشیدند. چنانکه پس از ورودلشکریان عرب به ایران آنچه دروازه های شهر را به آسانی برمسلمانان عرب می گشود خستگی مردم از نظام شاهنشاهی ساسانی واشتیاق برای پذیرفتن اسلام بود. اگر این عوامل در میان نبود چه بسا تا سالها ایران تسلیم نمی شد. و در بعضی از شهرها گاه ایرانیان خود به استقبال مسلمانان عرب می رفتند و بدون کمترین جنگ، پذیرای اسلام می شدند. آنچه ایرانیان را از ستم پادشاهان ستمگر ساسانی رهانید پذیرش اسلام بود که البته با ورود مسلمانان عرب به خاک ایران همزمان بود و گرنه انگیزه مهاجمان و حتی گسیل دارندگان ایشان آن نبودکه ایرانیان را از ستم شاهان ساسانی برهانند. انگیزه آنان مسایلی دیگر بود که در کتابها به آنها اشاره شده و ما نیز به طور گزیده برخی را بیان می کنیم. اگر هدف آنها واقعا رفع ستم بود نمی بایست در رفتار خود با ایرانیان ظلم و تعدی روابدارند. در حالی که بسیار رخ می داد آنان هیچ یک از اصول عدالت اجتماعی و مبانی دینی و اخلاقی را رعایت نمی کردند. 3- تعابیر کتاب درسی نامبرده فتوحات خلفا را بهترین اقدام برای گسترش اسلام و آن را با انگیزه های خیرخواهانه نشان می دهد. اگر چنین باشد آنگاه که دانش آموز از آموزگارش بپرسدچگونه خاندان رسالت به خصوص علی بن ابی طالب(ع) در این اقدام بسیار پرارج و خیرخواهانه، شرکت نجستند، آموزگار چه پاسخ می دهد؟

آنچه در باره انگیزه فتوحات و پیامدهای تباهی آور آن گفتنی است و به بحث ما مربوط است به قرار زیر می باشد: - پس از رحلت رسول اکرم(ص) و غصب خلافت امیر مومنان(ع) و بعد ازسرکوبی شورشیان علیه حکومت ابو بکر، زمزمه های مخالفت با خلیفه و جانبداری از اهل بیت (علیهم السلام) اندکی بالا گرفت. به تدریج فضایل علی(ع) و سفارشهای پیامبر(ص) در حق او در میان مردم ذکر می شد و بیم آن می رفت که رفته رفته این قبیل مناظره هامشکل جدیدی برای حکومت به وجود آورد. در این زمان بهترین اقدامی که می توانست طرح مسایل به ظاهر اختلاف انداز داخلی راعملی نابخردانه نشان دهد بسیج عمومی نیروها به خارج مرزهای شبه جزیره بود. در آن صورت کشوری درگیر مسایل مرزی است وهرگاه شریف ترین مردمان بخواهند برای ارجمندترین حق پایمال شده خود آشوب داخلی به راه اندازد وی فردی ناآشنا به زمان، ریاست طلب و دنیادوست معرفی می شود. - دیگر آنکه آن فتوحات قدرت و محدوده دولت و نیز ایدئولوژی آن را هر چه بود گسترش می داد. از طرفی نشان می دهد که آنچه تاپایان عصر امویان (سال 132 ق) در سراسر ایران از سوی خلفاانتشار می یافت جز عقیده به خلفا چیزی نبود، به ویژه در دوره خلفای سه گانه. هرگز چنین نبود که کسی بتواند پس از فتح کامل،از فضایل و حق علی بن ابی طالب(ع) برای مردم چیزی نقل کند.حتی وقتی ایرانیان از عربهای مسلمان می خواستند که حدیثی ازپیامبر(ص) و اخلاق و روش او و یا خاندانش نقل کنند، اینان می گفتند:خلیفه ما را از نقل حدیث منع کرده است.(4) این زمره مردم چون خود دانش و اندوخته ای نداشتند و در منش و رفتار، رشد دینی نیافته بودند در ارتقای فرهنگ کشور میزبان نیز چندان تاثیری نمی نهادند. تاریخ نویسان هیچ یک ننوشته اند که پس از آن کشورگشاییها و باز شدن دروازه های اسلام به روی دیگر مردمان، فرهنگ اسلامی، آداب قرآنی و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) به ایشان تعلیم داده شده باشد. بدین ترتیب در هر دو سرزمین سالهامی گذشت و مردم در پی فتوحات کمترین فرصتی برای فراگیری اسلام ومفاهیم قرآن نیافتند، به خصوص آنکه در پایان عصر عثمان، درموقعیت و شرایطی خلافت به علی بن ابی طالب(ع) سپرده شد که مردم نه تنها از اسلام چیزی نیاموخته بودند همان سنت پیامبر(ص) راهم واژگونه عمل می کردند و این موضوع از زیانبارترین عوامل زمینه ساز مشکل برای حکومت امیر المومنین علی(ع) گردید. - نکته پایانی آنکه: چون مسلمانان اسلام ناآشنا در پرتو غنایمی که ازاین جنگها به دست آوردند طعم ثروت و عشرت چشیدند، دینشان که هنوز هیچ بنیانی نداشت تباه گردید. به هر صورت می شد در باره فتح ایران چنین نوشت: با درگذشت پیامبر(ص) و دور داشتن خاندان حضرت از سرپرستی حکومت مسلمانان، از سوی خلفا لشکرهایی به خارج از مرزهای شبه جزیره عرب فرستاده شد. این زمان برای چنین اقدام زود بود. ولی به موجب ستمی که پادشاهان ایران به مردم روا می داشتند زمینه پذیرش اسلام در آنها فراهم گشته بود و با ورود لشکر اسلام فوج فوج از آنها اسلام اختیار می کردند. البته ضروری ترین فعالیتی که مسلمانان در آن دوره بدان سخت نیازمند بودند فراگیری احکام اسلام و معارف قرآن و گفتارهای امامان معصوم (علیهم السلام) در این باره ها بود. اما آن جنگهاهمه را از چنین فعالیتی بازمی داشت. به همین علت بود که چون مسلمانان به سرزمینهای دیگر وارد می شدند گاه به کارهایی دست می زدند که روا نبود. به علاوه هیچ فعالیت فرهنگی دیگری را هم در آن سرزمینها دنبال نمی کردند و از این نظر تازه مسلمانان بهره ای شایسته از آن لشکرکشی ها نبردند.

پی نوشتها:

]1- در باره منزلت ابو طالب(ع)، سیره حلبیه، ج 1، ص 125; سیره ابن هشام، ج 2، ص 286; تاریخ ابن کثیر، ج 3، ص 57-52; تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 84; الغدیر، ج 7، ص 402-404; چاپ نجف; فروغ ابدیت، ج 1، ص 359-377. 2- مدتی پیش در عربستان کتابی به نام ابو طالب مومن قریش نوشت که در پی آن به زندانش افکندند. نخست او را به اعدام و سپس به هشتاد تازیانه محکوم کردند. (فروغ ابدیت، ج 1، ص 360-359. 3- تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ابن عساکر شافعی، دروه هفت جلدی، ج 4، ص 202; بحار الانوار، ج 43، ص 295. 4- در این شماره: تاریخ طبری، ج 3، ص 397; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 159 و 160; ج 20، ص 20; تاریخ بغداد،خطیب بغدادی، باب تقیید العلم، ص 52، چاپ مصر، 1947; البطقات الکبری، ابن سعد، ج 5، ص 188 و 140، چاپ بیروت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">