به نام تو

انک لا اله الا انت

به نام تو

انک لا اله الا انت

ربِّ صلّی علی مُحسن فی العالمین

آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۱۸:۴۳ - سید محمد موسوی
    عجب...

۳۹ مطلب با موضوع «قرآن ! مرا بخوان :: دعا :: امام زمانِ ما :: تاریخ هجران شمس وقمر :: شیعه» ثبت شده است

۱۴
دی
مدتها فکر می کردم حضرت فاطمه خودش می خواست زودتر از این جهان برود نزد پیامبر و حتی حضرت علی  وفرزندان خردسالش برایش مهم نبودند که در این جهان چقدر تنها می مانند فکر می کردم که نمی توانست بدون پیامبر نفس بکشد و این ٧۵ روز را همینطور بال بال زد و گریه کرد و حتی فکر محسنی که در شکم داشت هم وادارش نکرد کمی دیرتر بمیرد ! شاید همه اینطور فکر میکنند که مرگ حضرت فاطمه استجابت دعای خودش بود و همه اش بتاطر یک حدیث حعلی است که سالهاست هر فاطمیه می شنویم که در روزهای آخر زندگی پیامبر فاطمه به دیدن پدر می رود و پیامبر ابتدا ر گوشش چیزی می گوید که می گرید و بعد چیز دیگری می گوید که حضرت فاطمه می خندد راوی می گوید که وقتی از فاطمه پرسیدم گفت بار اول خبر رحلت زودهنگام خودش را دا د و بار دوم گفت تو از خادانم اولین کسی هستی به من می پیوندی که خوشحال شدم و خندیدم
همه شنیده ایم این داستان را  و نمیدانستیم که این حیث یک راوی بیشتر  ندارد و آن هم دختر خلیفه  اول ابوبکراست
که خلیفه  دوم  او را سپر  بلاها و دردسر های پس از کودتای خود کرد تا در دوره کوتاه خلافت پیرمرد و به دست او بزرگترین مانع امپراطوری اسلامی عربی خود را از میان بدارد  
بزرگترین مانع سوار شدن او بر منبر پیامبر و فرمان حمله به امپراطوری ایران را صادر کردن
برخلاف آنچه فکر می کنیم تهدید اصلی علی (ع) نبود فاطمه بود
فاطمه ام ابیها تنها فرزند و وارث خون  آخرین پیامبر خدا



  • فرشته حالی
۲۶
آذر
در ۱۸سالگی به ایالات متحدۀ آمریکا رفت و در لس‌آنجلس وارد دانشگاه کالیفرنیا (U.C.L.A) شد. بعد از اتمام تحصیلات در دانشکدۀ سینمایی U.C.L.A، در آمریکا ماند. بیش از ۲۰ فیلم ساخته که همۀ آنها آمریکایی است. معروف‌ترین آنها الرساله (محمد رسول‌الله)، عمر مختار و هالووین، که فیلم پرهیجان و ترسناکی است، و بسیاری فیلم‌های مستند هم ساخته، مانند فیلم جمال عبدالناصر. دستیار چند کارگردان بزرگ و مشهور از جمله سام پکین‌پا بوده و….[۱]

وی دربارهٔ مشکلات ساخت فیلم محمد رسول‌الله می‌گوید: متأسفانه تولید آن آن‌قدر طول نکشید که مذاکرات برای به توافق رسیدن، به طول انجامید؛ مثل مذاکرات با مسئولین مذهبی، که پنج سال کلاً طول کشید. ما تأییدیۀ دانشگاه الازهر را داشتیم ـ آنها سناریو را صفحه‌به‌صفحه مُهر کردند. بعد آن را به مجلس الشیعه در لبنان بردیم؛ آنها هم آن را مُهر کردند و به ما گفتند که باید از «رابط فی العالم الاسلامیه» در عربستان سعودی اجازه بگیرید. آنها مثلاً «جناح راست افراطی» بودند. آنها فکر می‌کردند که همه ملحدند. الازهری‌ها ملحدند. باید می‌رفتم آنجا و می‌فهمیدم چرا با آن مخالف‌اند. من به آنها دربارهٔ این «صورة حرام» گفتم که من در دانشگاه کالیفرنیا یاد گرفته‌ام که کسی که تئوری عکاسی و عدسیها را پایه‌گذاری کرد، یک مسلمان بود به نام «حسن ابن حیفا»، و حالا ما اینجا، به اذان مسلمین داریم می‌گوییم که حرام است؟! عکس ملک فیصل در روزنامه بود؛ گفتم: این یک «صورة حرام» است؟ گفت که نه، این اشکال ندارد، چون «انجماد سایه» (freezing shadow) است. می‌دانید آنها در حماقتشان باهوش‌اند. می‌گفت شما در سینما آن را به حرکت درمی‌آورید و به آن روح می‌بخشید و خلقت روح، فقط به خدا مربوط است. من گفتم که اگر تصویر خودم را در آینه ببینم دلیل نیست که من یک روح خلق کرده‌ام، و اگر من قادر بودم که روح خلق کنم، ارواح بسیاری برای تمام جهان عرب خلق می‌کردم. بعد به او گفتم که در زمانی که ما داریم دربارهٔ «صورت حرام» جرّبحث می‌کنیم، آنها روی کرۀ ماه می‌نشینند، چون هم‌زمان با این واقعه بود، و در تلویزیون دیده می‌شد، بعد رئیس آنها از آن عقب فریاد می‌زند، اسمش «بز» بود، مفتی آنها بود، گفت آنها به روی کرۀ ماه ننشسته‌اند، شما را فریب داده‌اند، آن کرۀ ماه نیست. فکر کردم که فایده ندارد. بنابراین، من بدون تصویب آنها، کار را شروع کردم، ولی این مراحل دو سال طول کشید، و بعد از این‌که تهیه‌کننده‌ها را یافتم، کار سه سال دیگر طول کشید.[۱]

ومصطفی عقّاد در سال ۲۰۰۵ به‌همراه دخترش براثر انفجار بمبی توسط القاعده، که در مجلس عروس در هتلی در اردن کار گذاشته شده‌بود، کشته شد.

فیلم‌شناسیویرایش

رسالت (محمد رسول‌الله) (۱۹۷۶)
هالووین (۱۹۷۸)
عمر مختار (۱۹۸۰)
هالووین ۲ (۱۹۸۱ب
  • فرشته حالی
۱۶
آذر

فاطمه وارد مسجد النبی شد و  چند زن هاشمی با او وارد شدند 

فاطمه گریست و همه با دیدنش به گریه افتادن! 


چرا؟ چرا گریه کردن؟  مگه اونها واقعا پیامبر رو دوست داشتن؟!


آره با تمام بی معرفتی شون پیامبر رو دوست داشتن! آخه مگه میشد دلشون برای پیامبر تنگ نشه ؟! مگه می شد فراموش کرد وقتی ۱۱ سال پیش به مدینه اومد با خودش صفا آورد,  پایان اونهمه جنگ اوث وخزرج که  از ترس همدیگه شبها با لباس جنگ می خوابیدن !  محمد دستهاشون رو به هم داد و پیمان برادری خوند و اینطوری یثرب به المدینه بدل شد . مدنیت پیدا کرد...شهر شد شهر پیامبر ...

 

چقدر مهربون بود ... و صبور ...و بزرگ...و زیبا ...به قول خودش چهره اش نمکی داشت که چهره یوسف نداشت...چقدر ما نمک نشناسیم...

اینها رو تو دلشون گفتن وقتی تنها  فرزند پیامبر وارد مسجد شد مسجدی که محمد(ص) با دستهای خودش بنا کرده بود  حالا داشت  به نشیمنگاه خلفا بدل میشد



 ...و اونهایی که دویده بودند تا پیش از دیگران خودشان را به خلافت برسانند وقتی فاطمه رو دیدند شاید دلشون هوای  پیامبر رو کرد حتی اون پیر مردی که مقام خلافت را به گردنش انداخته بودن  که اگر غصب آن از علی  آفتی یا ننگی در پی دارد به او بخورد  و خود پس از  فرو نشستن ماجرا سوار منبر پیامبر شوند و بتازند 


شاید اونها هم  از خودشون خجالت کشیدن ولی  از  پیش نماز تا ته مسجد یکی غیرت نداشت برخیزد و بگوید 


راست میگی فاطمه فرزندپیامبر  

تو راست میگی

ما بی وفایی کردیم



 






  • فرشته حالی
۱۴
آذر

دلم الان یهو وسه مامانبزرگم تنگ شد

می رفت روضه

می رفت گریه کنه وسه امام حسین

ما هم می رفتیم چایی بخوریم

با قند

 وقتی خونه آقا خاوری روضه بود همه کوچه ما تا زیر پنجره پر می شد

از زنهایی که مثل مامانبزرگ من چادر مشکی داشتن

 وقتی من ۴ ساله بودم رو یادمه 

از این ساختار شکنی عجیب حال می کردم

بعد میرفتیم یه جایی پبدا کنیم بشینیم

خیلی با الان فرق داشت

همه می آمدن کسی نمی رفت 

جمعیت بیشتر و بیشتر می شد 

تا حیاط رو پرمی کرد 

حیاط خونه پر از درخت پرتقال و نارنج بود 

منبر توی حیاط بود 

جمعیت عزدارا از  در خونه می گذشت 

و می جوشید و همه  کوچه رو می گرفت 

 همه گریه می کردن

آخر ماجرا رو همه می دونستن اما باز گریه می کردن

مامانبزرگ من هم گریه می کرد 

چادر کلفت مشکی اش رو می کشید جلو صورتش و گریه می کرد 

گریه اش صدا نداشت 

تکون داشت 

گریه بقیه هم صدا نداشت

اما یه صدای گریه ای همه جا رو می گرفت که مال همه شون بود

نمی دونم چقدر طول می کشید 

شاید ۵ دقیقه

من با دقت به مامان بررگم نگاه می کردم

وقتی روضه خون می گفت لب تشنه دل زینب گلوی حسین 

می دیدم به شدت شونه هاش تکون می خوره 

صداب های های گریه به سر آدم می بارید 

مثل رگبار بارون  که ناگهان تند میشه 

و ناگهان آروم میشه 

ناگهان آروم می شد

ابرها کنار می رفت 

صورت مامانبزرگم از زیر چادر پیدا می شد

با چشمهای پف کرده

اسمش سید زهرا بود

اون نماز یادم داد 

خدا رحمتش کرده...











  • فرشته حالی
۱۲
آذر

قبایل مکه نشین

همانها که الله را 

و ٣٦۰ بت را یکجا می پرستیدند

پس از ده سال سر و کله زدن با نوه عبدالمطلب

 و تحریم و تبعید و تهدید و تتمیع

عاقبت مجبور شدند  شورایی تشکیل دهند

و از هر قبیله نماینده ای برگزینند

و به صورت مشارکتی به خانه اس بریزند 

و خونش را با هم بریزند 

تا در کشتن بهترین مردی که می شناختند

همه سهیم شوند



  • فرشته حالی
۰۶
آذر

  • فرشته حالی